- محمد امین
- سه شنبه 21 آبان 1398
- ژانرفیلم , کمدی , درام , دوبله فارسی , برترین ها , 250 فيلم برتر تاريخ ,
- 202 بازدید
- 0 نظر
نام فارسی : دکتر استرنجلاو
زبان : فارسی + زبان اصلی
صوت دوبله بصورت جداگانه
سال تولید : ۱۹۶۴
محصول کشور : آمریکا
ژانر : کمدی | درام
امتیاز IMDB از ۱۰ : ۸٫۵
کیفیت : BluRay 1080p – ۷۲۰p
کارگردان : Stanley Kubrick
ستارگان : Peter Sellers , George C. Scott , Sterling Hayden
خلاصه فیلم : «جک ریپر» ژنرال روان پریش ارتش و رئیس یک پایگاه هوایی در امریکاست که در اقدامی خودسرانه تهاجمی هسته ای علیه شوروی به راه می اندازد و رئیس جمهور و سیاستمداران آمریکا پس از آگاهی از این عمل با تجمع در اتاق فرماندهی جنگ ایالات متحده به دنبال راهی برای توقف این حملات می گردند.
دوبله فارسی فیلم دکتر استرنجلاو
مدیر دوبلاژ: احمد رسول زاده
گویندگان:
منوچهر اسماعیلی: (نقش دکتر استرنجلاو، رییس جمهور مافلی و سروان مندریک)
ناصر نظامی: (ژنرال ریبر)
صادق ماهرو: ( ژنرال باک ترگیدسون )
شهروز ملک آرایی، پرویز ربیعی، حمید منوچهری و …
نقد و بررسی فیلم به قلم RogerEbert (راجر ایبِت)
نمره 10 از 10
در فیلم «دکتر استرنج لاو»، ژنرال دیوانه ای را می بینیم که همه خطرات را در کمونیسم (دوران جنگ سرد) می بیند و دستور حمله اتمی آمریکا را به خاک شوروی صادر می کند. در این صورت، دستگاهی به نام ماشین روز قیامت در شوروی به صورت خودکار فعال و دنیا ویران می شود. همان زمان رئیس جمهوری آمریکا و گروهی از مشاورانش و سفیر شوروی در اتاق جنگ مشغول تدبیری برای مسئله هستند، وزیر دفاع نیمه دیوانه (جورج سی اسکات) نیز اعتقاد به ادامه حمله دارد.
سرانجام تدابیر به جایی نمی رسد و خلبانی دیوانه که بمب افکنش از کنترل خارج شده، سوار بمب و با یک کلاه کابوی بر سر، شوروی را بمباران می کند.این طنز سیاه، پیشگویی زودهنگام کوبریک از درگیری ابرقدرت ها و مسابقات تسلیحاتی آنهاست که رابطه انسان و ماشین و سادگی انسان ها در برابر پیچیدگی موقعیتشان را با بازی درخشان پیتر سلرز در سه نقش افسر انگلیسی، رئیس جمهوری و خود دکتر استرنج لاو به نمایش می گذارد.
دکتر استرنج لاو کمدی کابوس گونه ضد جنگ کوبریک، پاسداران تمدن و قدرت هسته ای را ناتوان از مهار ماشین جنگی دست ساخته خودشان تصویر کرد. بیهوده نبود که کوبریک برنامه جنگ هسته ای میان دو ابر قدرت را ” سلاح های روز قیامت ” نامید. همین عامل باعث هراس قدرتمندان شد و باعث گردید تا آمریکا در جنگ ویتنام از به کار بردن بمب اتمی پرهیز کند.
کوبریك كه در مورد وقوع یك جنگ هسته ای بسیار نگران بود، این فیلم را آماده پخش كرد و در آن به مردمی كه جنگ سرد و جنگ ویتنام را تجربه كرده بودند نشان داد كه بحرانی قریب الوقوع بشریت را تهدید می كند.
دكتر استرنج لاو فیلمی متفاوت از فیلم های هم ژانر خود است. كمدی كابوس واری از دورانی سیاه .۹۰ درصد زمان فیلم در محوطه ای بسته می گذرد كه سران وفرماندهان بزرگ جنگ در كنار یكدیگر برای آینده جهان تصمیم می گیرند. كوبریك همان نگاه سیاه وبدبینانه خود را نسبت به جهان معاصر و این بار در فضایی طنز آلود به نمایش در می آورد. دغدغه های كوبریك در این فیلم همان دغدغه هایی است كه بعد ها در اكثر فیلم های خود با كمی تغییر مطرح می كند. با ساخت “دکتر استرنج لاو یا چگونه یاد گرفتم دست از نگرانی بردارم و به بمب اتم عشق بورزم” روند ساخت شاهکارهای کوبریک شروع شد. کوبریک با دکتر استرنج لاو حد نهایت بدبینیاش نسبت به حاکمان دنیا را نشان داد که در سایر فیلمهای ضد جنگیاش نیز به عنوان تم ثابتی همواره وجود داشت و با انتخاب پیتر سلرز کمدین برای بازی در سه نقش و از جمله رئیس جمهور امریکا هجویهای از سیاستمداران بی فکر را به نمایش گذاشت که چگونه به سادگی مقدمات جنگی اتمی را فراهم میکنند که با یک اشتباه فردی منجر به نابودی دنیا میشود.
کوبریک در مورد این فیلم گفته است:
” ما نمیتوانیم از توجه کردن به آدم ها خودداری کنیم، زیرا حماقت ها و ضعف ها و تظاهرات اصلی و اساسی او را می شناسیم. من در دکتر استرنج لاو با عدم تعقل ذاتی انسان که او را به نابودی میکشاند سروکار داشتم. این عدم تعقل هم اینک به همان شکل در ما باقی است و بایستی سرکوب شود، اما شناخت جنون به معنا تجلیل از آن نیست ئ احساس نا امیدی و بیهودگی درباره احتمال درمان آن هم وجود ندارد.”
کارگردانی کوبریک در این کمدی سیاه، استادانه است. سایر عوامل به خصوص فیلم برداری گیلبرت تیلر، هم چنین طراحی صحنه ی درخشان کن آدام، دیدگاه طنزآلود فیلم را تقویت می کنند. چند بازیگر اصلی فیلم به خصوص سلرز و هیدن در نقش ژنرال دیوانه، بازی های کمدی تحسین آمیزی ارائه می دهند.
کوبریک و فیلمنامهنویسش، تری ساترن شخصیت دکتر استرنجلاو، مشاور رئیس جمهور آمریکا را که روی صندلی چرخدار است و در آلمان به دنیا آمده به گونهای خلق کردند که تلفیقی از روتوانگ، دانشمند مجنون فیلم «متروپلیس» فریتس لانگ، هرمان کان نویسنده کتاب «در جنگ گرماهستهای»، هنری کسینجر و «دکتر نو» ایان فلمینگ است، اما این پیتر سلرز بود که بجز بازی در دو نقش دیگر شخصیت دکتر استرنجلاو را خلق کرد. بسیاری از دیالوگهای او از جمله : «پیشوای من، نمیتونم راه برم!»، که یکی از بهترین دیالوگهای پایانی دنیای سینماست، فیالبداهه بود.
پیتر سلرز در این فیلم، یکی از عجیب ترین و عمیق ترین شخصیت های کمدی سیاه کلاسیک را نمایش می دهد. دکتر استرنج لاو دانشمند آلمانی می خواهد از نبرد اتمی روس ها و امریکایی ها جلوگیری کند. در اتاق جنگ او روی ویلچر٬ با عینک سیاه و دستکش های سیاه ٬ تنها کسی است که می تواند جنگ را متوقف کند.
این فیلم به نوعی سیاست را هم عرض مسائل غیر اخلاقی می داند. در سكانسی از فیلم دكتر استرنج لاو (پیتر سلرز) به توصیف پناهگاه هایی می پردازد كه قرار است بعد از شلیك بمب – روز رستاخیز (Doomsday) روس ها، برای بقای نسل بشر به كار گرفته شوند. در آنجا هر مردی با 10 زن طرف است. مردها براساس توانایی های سیاسی و اجرایی شان و زن ها به خاطر جذابیت های ظاهری و فیزیكی انتخاب می شوند. او می گوید در این پناهگاه ها به جز تولید مثل و زاد و ولد آدمی هیچ اتفاق دیگری نمی افتد. شخصیت دیگر قصه (با بازی جورج سی اسكات) هم از این ایده كه بقیه عمرش را با زن ها بگذراند به شدت استقبال می كند. شما در این سكانس با یك موقعیت كاملا ابزورد طرفید. این آدم ها در یك قدمی مرگ بشر، به غرایزشان فكر می كنند و این گونه است كه مردان برای تمامی دنیا تصمیم می گیرند.
وقایع داستان در سه محل روایت می شوند: ستاد فرماندهی ژنرال ریپر، اتاق جنگ و یکی از هواپیماهای جنگی. در ستاد فرماندهی ژنرال ریپر شعار “صلح پیشه ی ماست” همه جا به چشم می خورد، این جمله مفهوم صلح را مبهم می نمایاند و به چالش می کشد، چرا که کار نظامیان جنگ افروزی ست نه ایجاد صلح. هنگامی که ژنرال ریپر دستور حمله را صادر می کند خلبان هواپیما کلاه گاوچرانی خود را به سر می گذارد و در لحظه پرتاب بمب مانند رام کننده ی اسبهای فیلمهای وسترن سوار بر بمب به سمت زمین فرود می آید، در صورتی که بمب رام شدنی نیست. اگر خلبان را نماد تاریخ و هویت آمریکا در نظر بگیریم عبارت “جانِ عزیز/ Dear John” که روی بمب حک شده است به اسم دوم فیلم اشاره دارد.
در نماهایی که هواپیما و سرنشینان جان بر کف آن تصویر می شوند، موسیقی متن حماسی به گوش می خورد که می تواند تا حدودی بیانگر حماقت و اطاعت کورکورانه ی آنها باشد. کلوزاپ ژنرال ریپر در واقع به همان شکلی ست که در مستندهای تاریخی از هیتلر ثبت شده است و از عزم راسخ او برای انجام عملیات حکایت دارد. در ستاد ژنرال ریپر عکسی وجود دارد که عبارت “دفاع غیرنظامی” بر آن نقش شده است و در کنار سایر جزئیات صحنه مفهوم ضمنی خود را منتقل می کند.
تک تک عناصر صحنه ها به ساخت وسیله هایی برای جاسوسی و اسلحه های مخفی در دوران جنگ سرد اشاره دارد، مانند ساعتی که مانند دوربین عکاسی عمل می کند و اسلحه ای که در کیف گلف پنهان شده و نماد درون نا آرام افراد است. دکتر استرنج لاو که آلمانی است و طبعه ی آمریکا شده با شنیدن خبر فعال شدن ماشین روز قیامت توسط روس ها، پیشنهاد می کند در صورت انهدام پایگاه که ممکن است به نابود شدن کل حیات کره ی زمین منجر شود، افراد برگزیده (خودش، سیاست مداران و نظامیان رده بالا) تا از بین رفتن چتر بمب اتمی در معادن زیرزمین زندگی کنند. او پیشنهاداتی برای بقای انسان ها و حفظ نسل آنها ارائه می دهد، از جمله تخصیص 10 زن به هر مرد به بهانه ی کمبود فضای فیزیکی و پیشدستی در حمله به روس ها برای جلوگیری از حمله ی آنها برای تصاحب معادن. او رئیس جمهور را ” پیشوای من” (همان چیزی که آلمانها به هیتلر میگفتند ) می خواند و اندام نیمه فلجش (میتوان نیمه ی فلج را استعاره ای از آلمان تعبیر کرد) به حاضرین سلام نظامی فاشیستی می دهد و کارهایی بر خلاف خواست وی انجام می دهد.
از دیالوگ های ماندگار فیلم:
در قسمتی از فیلم ژنرال باک به رییس جمهور میگوید:
” آقای رئیس جمهور، مطمئنم اگر ما پیشدستی کنیم، تلفاتمون خیلی ناچیزه، نمی گم آب از آب تکون نمیخوره، فقط می گم که فوقش بیشتر از ده یا بیست میلیون نفر کشته نمی شن .”
دیالوگ های فیلم و سکانس عالی هستند اما ماندگار ترین دیالوگ فیلم را رییس جمهور خطاب به ژنرال تورگیدسون و سفیر کبیر روسیه که با هم درگیر شده اند، میگوید:
” آقایون شما نمیتونید اینجا دعوا کنین، اینجا اتاق جنگه “
منابع: انجمن ادبی شفیقی، روزنامه شرق، مجله اینترنتی سیاه و سفید
—-
[nextpage title=” نقدی بر فیلم «دکتر استرنج لاو (یا چگونه آموختم نگرانی را کنار گذاشته و به بمب عشق بورزم)»”]
3- نقدی بر فیلم «دکتر استرنج لاو (یا چگونه آموختم نگرانی را کنار گذاشته و به بمب عشق بورزم)»
«دكتر استرنج لاو» از بهترین و مطرح ترین آثار كوبریك و یكی ازنمونه های درخشان در نوع كمدی سیاه* است. كوبریك این فیلم را بر اساس رمان «آژیر قرمز» Red Alert اثر « پیتر جرج » ساخت. این فیلم كه در دوران اوج جنگ سرد ساخته شد، درباره عقاید و برنامه های دیوانه وار و رعب انگیز سیاست مداران دو كشور ابر قدرت، آمریكا و شوروی، است كه در اتاق های دربسته بر علیه یكدیگر توطئه می كنند و در راه نابودی یكدیگر حتی از نابودی بشریت و حیات در زمین نیز ابائی ندارند. این فیلم شاهکار دیگری ست که باز هم در مذمت جنگ ساخته شده و اینبار با کمدی سیاهی که البته بسیار جدی و انتقادی بود. فیلم نشان دهنده حقایقی بود و به موقع ساخته شد. فیلم راوی این بود که سران و مقاماتی که چگونه جنگ به راه می اندازند و جان مردم چقدر برای انها اهمیت دارد.
نگاه سیاه و به نوعی بدبینانه كوبریك به عرصه سیاست در این فیلم به خوبی مشهود است. او در آثار بعدی اش نیز این نگاه را حفظ می كند و با رویكردهای متفاوت نشان می دهد، كه به جهانی كه انسان امروز برای خود ساخته و یابالاجبار برایش ساخته اند، چندان خوشبین نیست به گونه ای كه فیلم های بعدی او نیز هر كدام نوعی احساس ترس وعدم امنیت را القا می كنند.
كوبریك در ‘دكتر استرنج لاو’ به هجو جنگ پرداخت و از طریق ژنرال نیمه دیوانه فیلم خود به جنگ افروزانی اشاره می كند كه از جنگ لذت برده و به آن به مثابه یك بازی پرهیجان می نگرند.
در این فیلم که ساخته 1964 آمریکاست، جك ریپر ژنرال روان پریش ارتش و رئیس یک پایگاه هوایی در امریکاست که در اقدامی خودسرانه، تهاجمی هستهای علیه شوروی به راه میاندازد و رئیسجمهور و سیاستمداران آمریکا پس از آگاهی از این عمل با تجمع در اتاق فرماندهی جنگ ایالات متحده بهدنبال راهی برای توقف این حملات میگردند و… .
بخش زیادی از زمان این فیلم در اتاق جنگ می گذرد كه سران وفرماندهان بزرگ نظامی در كنار یكدیگر برای آینده و در واقع نابودی جهان تصمیم می گیرند. خلق شخصیت هایی هجو آمیز از سیاست مداران جنگ طلب، فضاسازی و طراحی صحنه خوب، حركت دوربین های دقیق و در عین حال دیوانه وار و سرگیجه آور كه به نوعی بازتابی است از افكار و ذهنیات نامتعادل شخصیت های فیلم ، بازی های خوب و برجسته از بازیگران به ویژه نقش آفرینی فوق العاده « پیتر سلرز» ( در سه نقش ) و «جرج سی اسكات» از مهم ترین ویژگی های این فیلم و ماندگاری و اهمیت آن هستند. لازم به ذكر است كه صراحت و جسارت فیلم اداره سانسور آمریكا را بر آن داشت تا بخش هایی از این فیلم را سانسور كنند.
«اسپایك لی»، فیلم ساز مطرح و معترض آمریكایی درباره این فیلم گفته است: « كوبریك در دكتر استرنج لاو در پی به هجو كشیدن جنگ هسته ای نبود. او می خواست سیاست های آمریكا را زیر سئوال ببرد. اتفاقی نیست كه در تاریخ بشر، همیشه از آمریكا به عنوان خشن ترین كشور یاد شده است. در این كشور هر آدمی برای خودش یك سلاح دارد. در واقع این مسئله ژنتیكی است و آمریكایی ها همیشه محتاج كابوس بوده اند. اكنون نیز دولت های خاورمیانه این نقش را به عهده دارند. دكتر استرنج لاو از نظر ساختاری بی عیب و نقص است. تمامی اجزای این فیلم تحسین برانگیزند. همه چیز آن تدوین، موسیقی، طراحی صحنه، بازی ها و … واقعاً كار تمامی عوامل فیلم ستودنی است… اما یادتان باشد این اجزای فیلم نیستند كه به خاطر ما مانده اند، بلكه كلیت آن به صورت اثری جاودانه ذهن ما را مشغول به خود می كند. دكتر استرنج لاو مثل هر اثر برجسته هنری جاودان است. این فیلم هیچ وقت كهنه نمی شود. «دكتر استرنج لاو» اثری به شدت رویایی و تفكر برانگیز است.»
*کمدی سیاه ( Black Comedy ): فیلم یا نمایش که حس تلخ و سیاهی از طنز دارد و معمولا مسائلی جدی، چون بیماری، جنگ یا مرگ را دستمایه قرار می دهد. این فیلم ها و نمایش نامه ها، معمولا سرشتی افشاگر دارند و رفتارها و واکنش های به ظاهر مخفی آدم ها را نسبت به این دسته واقعیت های نا مطلوب، آشکار می کنند.
منبع: سوره سینما
—-
4- تحلیل و بررسی فیلم «دكتر استرنج لاو»
پیش زمینه های سیاسی و اجتماعی ساخت فیلم:
استنلی كوبریك از اواخر دهه 1950 در مورد امكان وقوع یك جنگ هستهای بهشدت نگران بود. در سال 1963 ـ كه فیلمِ دكتر استرنجلاو را آماده نمایش داشت ـ مردمِ جهان طعمِ تلخِ جنگ سرد، تجاوز ددمنشانه به ویتنام و ساختنِ دیوارِ جداییسازِ برلین را چشیده بودند، و بحثِ موضوعِ بحرانِ موشكهای كوبایی در جریان بود. بجث جاری و شایع این سالها این بود كه چنین بحرانی تمدن و هستی بشریت را منقرض خواهد ساخت.
قبل از آنكه كوبریك دكتر استرنجلاو را بسازد، یكی از دوستانش مطالعه كتابِ «خطر سرخ» نوشته پیتر جورج را به وی پیشنهاد كرده بود. «خطر سرخ» داستانی واقعی و هیجانانگیز بود كه كوبریك حقوق آنرا برای سینما به مبلغ سه هزار و پانصد دلار خریداری كرد. «خطر سرخ» كه نخستین بار در سال 1958 انتشار یافته بود، به ماجراهای یك افسرِ ارتش امریكا میپرداخت كه بدون اخذ مجوز از مافوقهایش بر ضد اتحاد شوروی جنگ اتمی به راه میاندازد.آنچه پیتر جورج در كتابش به آن میپرداخت ترس از حمله موشكی كوبا و متحد اصلیاش اتحاد شوروی به دنیای غرب بود؛ اما آنچه كوبریك در فیلمش مورد توجه قرار داد فقط ترس از نابودی جهان و بشریت با بمبهای اتمی نبود، بلكه مهمتر از آن موضوع پذیرش و قبول كردن خشونت مرگبار توسط مردمی بود كه توجه نداشتند وقوع جنگ اتمی جهان را به نابودی خواهد كشاند.
اما كوبریك هوشیارتر و جدیتر از آن بود كه از یك موضوع حساس با جنبه و ابعاد گسترده تراژیك یك فیلم صرفاً كمیك و خندهدار خلق كند. آنطور كه خود او گفته است برای ساختنِ دكتر استرنجلاو مایل بود با موضوعی كار كند كه خارقالعاده و غیرمحتمل باشد، و در عین حال امكان داشته باشد به عمق آن راه بیابد، و نه فقط آنرا واقعی جلوه دهد، بلكه پرداختاش از موصوع بهنحوی باشد كه آنرا در نظر مخاطبان بدیهی جلوهگر سازد.
از این لحاظ آنطور كه پارهای از منتقدان تعبیر و تأویل كردهاند دكتر استرنجلاو به یك «كابوس كیمك» میماند، كه به درگیری دیوانهوارِ ابرقدرتها و خطرِ نابودی بشریت میپردازد، و پایانِ حزنانگیزِ جهان را تصویر میكند.
كوبریك با دكتر استرنجلاو خطرِ جنگی را پیشبینی كرد كه وقوع آن در نزد اكثریت قریب به اتفاق مردمِ جهان نامحتمل میآید. از نظر كوبریك همانگونه كه آدمها هیچگاه مرگ خود را پیشبینی نمیكنند و همیشه خطر را در كمین همسایه میبینند، وقوع جنگ اتمی ـ بهصورتی كه او در فیلمش بهتصویر درمیآورد ـ در نزد مردم همچون واقعیتی خندهآور فرض شده است.
آنچه كه باعث شد كوبریك فیلمی گیرا، مجذوبكننده، و تأثیرگذار بسازد، و از پیتر سلرز در سه نقش و جرج سی. اسكات در نقشِ ژنرال ترگیدسون بازیهای بهیادماندنی بگیرد، و موقعیت را برای صحنهپردازی كن آدام، فیلمبرداری گیلبرت تیلور و موسیقی لوری جانسون فراهم سازد، ایده و اعتقاد كلیاش درباره فیلمسازی بود.
برپایه همین دیدگاه است كه كوبریك نیز ساخت و پرداختی هجوآمیز به فیلمش داده است. از نظر او جنگ اتمی را افرادی بهراه خواهند انداخت كه خود ارادهای برای كنترل آن ندارند، و همانطور كه قربانیان این فاجعه، یعنی كل بشریت، حاكم بر سرنوشت خود نیستند، فرماندهان و رهبران این جنگ نیز كنترلی بر خود و رفتارشان ندارند.
كوبریك برای آنكه هیچ تهیهكنندهای آزادی عمل را از او نگیرد، و بر كارش كنترل كامل داشته باشد، فیلمِ «دكتر استرنجلاو» را با سرمایه خودش و در خارج از امریكا، در استودیوهای شپرتون، در حومه انگلستان، ساخت. او حتی برای طراحی و ساخت كابین پروازِ بمبافكنهایB52 هیچ كمكی از وزارت دفاع امریكا نخواست. هدف و ایدهآل او این بود تا در آزادی كامل فیلمی با محتوی و مضمون تراژیك و سطح و ظاهر كمیك بسازد؛ زیرا در این سالها معتقد بود خنده روشِ برقرار كردنِ ارتباط است، و شیوهای است برای كاهش اصطراب یا ترس تا مردم بتوانند چیزی را پذیرا شوند كه در هر شرایط و موقعیت دیگری آنرا واپس میزنند. كوبریك این قدرت و استعداد را داشت تا ماجراها و رویدادهای مورد نظرش را تغییر شكل بدهد، و چیزی دیگر از آنها بسازد، كه حاصلاش درمورد نابودی بشریت و جهان فیلمِ «دكتر استرنجلاو» یا «چهگونه یادگرفتم دست از نگرانی بردارم و بمب را دوست داشته باشم» بود.
تحلیل فیلم:
ژنرال جك ریپر ـ با نقشآفرینی استرلینگ هیدن ـ جاهطلبی روانپریش است كه بهطرزی دیوانهوار و جنونآمیز نسبت به كمونیستها كینه میورزد، و اعتقاد دارد كه كمونیستها چنگالهای آلودهشان را در گوشت و خونِ امریكاییها فرو میكنند و آنها را آلوده میسازند. ریپر فرمانده پایگاهی هوایی است كه عملیاتش را از دفتری با درهای بسته رهبری میكند.
اتاقِ فرماندهی جنگ نیز ـ كه در جایی در زیرزمین پنتاگون قرار دارد ـ و انسانهایی با اعمال و رفتار غیرانسانی و دیوانه و خبیث در آنجا حكم صادر میكنند، به زندانی مدرن میماند كه زندانیهایش از زندانی بودنِ خود غافلاند. زندانِ سوم، اتاقك یك بمبافكن B 52 است كه خلبان آن زندانی ذهنِ رشدنایافته خود است، با رفتار مسخرهاش ادای كابویهای غرب وحشی را درمیآورد.
همانگونه كه الكساندر واكر در تفسیری بر فیلمِ دكتر استرنجلاو نوشته است: كوبریك در این فیلم به احساسِ بیچارگی و فلاكتِ آدمهایی میپردازد كه ترسشان ناشی از محبوس بودن در موقعیتهای مادی است، و جنبه تراژیكِ موضوعی نیز كه فیلم به آن میپردازد از اینجا ناشی میشود كه آدمهایی كه برای نابودی بشریت و پایان جهان تصمیم میگیرند خود گرفتارِ موقعیتهاییاند كه در ایجاد كردنِ آن سهم و نقش داشتهاند؛ آدمهایی كه اتاقِ جنگشان قبل از هر چیز محل دعوا و نزاعهای ابلهانه و احمقانه خود آنها است.
همانطور كه در فیلمِ دكتر استرنجلاو میبینیم مسابقه تسلیحاتی ابرقدرتها برای تولید انواع سلاحهای كشتار جمعی از بمب نیتروژنی گرفته تا «ماشین قیامت»، مسابقه برای كشتار بشرت و نابودی جهان است، و دستكم طرفِ امریكایی این رقابت شور و اشتیاق بیشتری برای برای رسیدن به این لحظه مرگبار از خود نشان میدهد؛همانطور كه ژنرال ترگیدسن، فرمانده پنتاگون، آرزو میكند: چه خوب بود اگر سلاحهای رقیب هم در اختیار آنها میبود تا در صورت بروز جنگ هستهای در هلاكت بشریت و نابودی جهان پیشقدمتر میبودند، و نقش و سهم بیشتری میداشتند!
شخصیت دكتر استرنجلاو با بازی پیتر سلرز ـ كه ضمناً ایفاگرِ نقشهای لیونل مندیك و رییس جمهور امریكا هم هست ـ و طراحی اتاقِ فرماندهی جنگ (كارِ كن آدام) از ویژگیهای بارز و ممتاز فیلمِ كوبریك است.
دكتر استرنجلاو نماینده جامعه تكنوكرات و دانشمندی است كه در خدمت نابودی بشریتاند. او كه همواره بر صندلی چرخدار سوار است از پارهای جنبهها و ویژگیها به «روتوانگ» (Rotwang)، مخترع دیوانه فیلمِمتروپلیس ساخته فریتس لانگ، شبیه است. او كه ـ مانند دیگر فرماندهان ـ كنترلی بر اعمال و رفتار خود ندارد، و گاهی دستاش را بهطرزی غیرارادی به نشانه حركتِ نئونازیها بالا میبرد، نمانیده كوچكی از همه آن ابزارهای ساخت بشر است كه در نهایت ممكن است حتی سازندگانشان نیز كنترلی بر آنها نداشته باشند.
پیتر سلرز اجازه داشت در همه صحنهها و در هر سه نقشِ خود بداههپردازی كند، و شخصیتهایی را كه نقشهایشان را ایفا میكرد تا آنجا كه به ایدهها و دیدگاههای كوبریك لطمه وارد نشود دگرگون سازد، و به میل خود بپرورد. سلرز معمولاً در همان برداشت اول بهترین بازی را ارایه میداد، كه برداشتهای دوم و سوم، معمولاً، با آن قابل مقایسه نبودند، بهخلافِ جرج سی. اسكات (ایفاگر نقشِ ژنرال ترگیدسون)، كه بهدلیل تجربه و نوع آموزشهای بازیگریاش با تمرین بیشتر و در برداشتهای متعدد بازی بهتری ارایه میداد.او در نهایتِ قدرتِ یك فرمانده است، و در عین حال كه خود را دستكم نمیگیرد امكان هم ندارد كه كسی را برنجاند.
موقعی كه كن آدام در سال 1963 اتاقِ جنگِ فیلمِ دكتر استرنجلاو را طراحی میكرد، دانشجوی رشته معماری بود، و احتمالاً زادگاهش آلمان به او كمك كرد تا در طراحی فیلمِ كوبریك به طراحی اكسپرسیونیستی فیلممتروپلیسِ فریتس لانگ نظر داشته باشد كه حدود 5 دهه قبل از دكتر استرنجلاو در آلمان ساخته شده بود.آنچه كه باعث شد كوبریك فیلمی گیرا، مجذوبكننده، و تأثیرگذار بسازد، و از پیتر سلرز در سه نقش و جرج سی. اسكات در نقشِ ژنرال ترگیدسون بازیهای بهیادماندنی بگیرد، و موقعیت را برای صحنهپردازی كن آدام، فیلمبرداری گیلبرت تیلور و موسیقی لوری جانسون فراهم سازد، ایده و اعتقاد كلیاش درباره فیلمسازی بود. او اعتقاد داشت:
باید به یك پروژه از صمیم قلب اهمیت داد، و حتی به آن عشق ورزید، در درون آن قرار گرفت، و در طول ساعتهای بیپایانی كه پروژه در باتلاق كارهای روزمره فرو میرود علاقه و عشق خود را به آن حفظ كرد.
منتقدان تفسیرهای متعارضی درباره دكتر استرنجلاو ارایه دادهاند. از نظر بعضی فیلمِ كوبریك جسورانهترین فیلمی است كه تا دهه 1960 ساخته شده بود، برخی دیگر دكتر استرنجلاو را هجویهای اطلاق میكردند كه هدف سازندهاش دفع و طرد كردنِ ترس و خشم از طریق به فعل درآوردنِ اندیشهای پُر از تخیلاتِ هراسآور است. بهجز اینها لوییس مافورد ـ مدت كوتاهی پس از نمایش عمومیدكتر استرنجلاو، در نامهای كه به تاریخ اول مارس 1964 در نیویورك تایمز انتشار داد ـ در تفسیری موجز بر این فیلم چنین نوشت:آنچه شخصیتهای فیلم میگویند بهطور دقیق از همان كلماتی تشكیل شده كه میباید از زبان اینگونه افراد گفته شود. این كابوس احتمالی كه برای كودكانمان خلق شده، جز یك افسانه دیوانهوار نیست. از این نظر این فیلمِ كوبریك نیست كه مبتلا به بیماری است، بلكه آنچه را بایستی بیمار دانست كشورِ بهاصطلاح اخلاقی و دموكراتیك خودمان است كه امكان داد تا چنین سیاستهایی بهصورت «فرمول» دربیاید، و بدون حتی نشانی از تظاهر برای مباحثه عمومی تكامل یابد. این فیلم نخستین ضربه بر جذبه جنگ سرد است، كه مدتی طولانی امریكا را در چنگال خود نگه داشته بود.استنلی كوبریك نیز 5 سال پس از نمایش دكتر استرنجلاو در پاسخ به این سؤال كه آیا احساس میكند در پیامدهای اجتماعی یك جنگ هستهای تغییری حاصل شده است، چنین گفت:
“احساس میكنم این احتمال بیش از هر زمان دیگری وجود دارد، و این امكان هست كه موجودی شبیه ژنرال جك ریپرِ حیلهگر بتواند از آزمایشهای شایستگی روحی و روانی سربلند بیرون بیاید، و مقامِ فرماندهی را در اختیار بگیرد. حتی وجود رییس جمهوری روانی، یا در لحظهای كه ممكن است فردی مخبط و دیوانه مقداری LSD را در فنجان قهوه او حل كند. بنابراین سعی كنید در ذهنِ خود مجسم كنید كه در چنین وضعی چه رفتاری با موجودات بشر در كره خاكی میشود.«دكتر استرنجلاو» یكی از مهمترین فیلمهایی است كه صحنه به صحنه و فصل به فصلِ آن نشان از ابداعگری سازندگانش دارد. هر صحنه موقعیت را برای خلق صحنه بعدی فراهم میسازد، و هر شخصیتی شرایط را برای شكلگیری و پرورش شخصیت بعدی ایجاد میكند. كوبریك با دقتی وصفناشدنی فیلمش را به اوج خود میرساند و از وحشیگری انسانهای غیرانسان هجویهای میسازد كه بهصورت كابوس فوران میكند و بهتعبیر پالین كیل هجویهای را پیش چشمان ما قرار میدهد كه تأییدیهای است بر هراسهای تحمل شده افراد بشر.”
منبع: سینما یک
—-
5- حاشیه های فیلم «دكتر استرنج لاو»
كوبریك هیچوقت به اسلیم پیكنز (بازیگر نقش سرگرد «تی») نگفت كه فیلم كمدی است و او فكر میكرد كه مشغول بازی در یك درام است و به همین علت بازیاش بسیار بامزهتر شد.
برای این فیلم پایان دیگری ساخته شده بود كه جنگی بود با كیكهای خامهای و به سبك فیلمهای صامت، اما این پایان در بایگانی تاریخ باقی ماند و پایان دیگری برای فیلم ساخته شد.
کن آدام طراح صحنه همکاری با کوبریک را از این فیلم شروع کرد.
تریسی رید٬ که نقش دختر فیلم را بازی می کند، دختر کارگردان انگلیسی کارول رید است.
شخصیت دکتر استرنج لاو در داستان اصلی کتاب ظاهر نمی شود و به وسیله ی کوبریک و همکار نویسنده اش تری ساترن آفریده شد.
اگر چه نیروی هوایی آمریکا با سازندگان فیلم همکاری نمی کند٬ کن آدام موفق شد یک هواپیمای بمب افکن بی-۵۲ طراحی کند.
انجمن منتقدان فیلم نیویورک کوبریک را به خاطر این فیلم بهتربن کارگردان نام نهاد.
پیتر سلرز در نقش دکتر استنرجلاو، کنترلی روی یکی از دستهایش نداشت، این دست خودسر مرتب میخواست که سلام نازی بدهد! بعد از ساخت این فیلم سندرم دست بیگانه، به سندرم دکتر استرنجلاو مشهور شد. در این اختلال عصبی – روانپزشکی به صورت مختصر و مفید، یک دست سرخود عمل میکند، گویی که تحت اراده مغزی جدا از مغز بیمار است.
جایی از فیلم «زندگی و مرگ پیترسلرز» (استفنهاپكینز – 2006) که بر اساس ماجراهای واقعی زندگی این بازیگر ساخته شده است، استنلی كوبریك به سراغ سلرز میآید و از او میخواهد در فیلم تازهاش «دكتر استرنجلاو» بازی كند. كوبریك میگوید كمپانی یونایتد آرتیست چراغ سبز پروژه را وقتی به او خواهد داد كه سلرز در فیلمش بازی كند و به این ترتیب یكی از شاهكارهای استاد در همین ملاقات خصوصی شكل میگیرد.
منبع : نقد فارسی
دیدگاه ارسال شده است
نمایش / مخفی کردن دیدگاه ها